جلسه صد و سی و هشتم: حکایت شهادت عیدالله مزنی در سال نهم هجری و سرنوشت سه تن از مخالفان جنگ
جلسه صد و سی و هشتم تفسیر زیارت عاشورا
توسط دکتر محمدابراهیم ضرابیها
حکایت شهادت عیدالله مزنی در سال نهم هجری و سرنوشت سه تن از مخالفان جنگ
او زنجیر کفر را پاره کرد و در مکه دعوت پیامبر را پذیرفت و به دین اسلام در آمد
عمویش پس از بی اثرشدن تهدیدهایش ثروتی که به او بخشیده بود را از او پس گرفت
حتی لباس های او را از تنش بیرون کرد و او برهنه به نزد مادرش بازگشت
مادرش چیزی شبیه گونی زبر به او داد
او آن پارچه زبر و خشن را به دو قسمت تقسیم کرد یک بخش آن را بر کمر خود بست و تکه دیگر را بر دوش خود انداخت و به سمت مدینه به خدمت رسول الله روانه شد
بین الطلوعین به مدینه رسید و پس از ادای نماز رسول الله او را دید و از احوالش پرسید و حضرت او را به خاطر این دو تکه پارچه سخت ذولبجادین نام نهاد
ماجرای عاقبت زیبای عبدالله ذوالبجادین و سرنوشت سه تن از کسانی که با حضرت رسول (ص) به غزوه تبوک نیامده بودند را از زبان شیرین دکتر محمد ابراهیم ضرابیها می شنویم: